باورهایِ سفید شبیه صدایِ سکوت

در آغوش کشیدنِ کلمات به هنگامِ بی قراری!

باورهایِ سفید شبیه صدایِ سکوت

در آغوش کشیدنِ کلمات به هنگامِ بی قراری!

حسِ گلایِ خشک شده لایِ دفترمو دارم! بو ندارم، طراوت و تازگی ندارم، خشکم اما هستم؛ یه گوشه لایِ دفترچه ی دنیا دارم خاک میخورم؛ برای آدمها پر از خاطره ام اما بی محتوام! کاش حداقل خودم میفهمیدم شبیه چی یا کی هستم!

آخرین نظرات

به نامِ او.

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۴۵ ب.ظ
سلام. این اولین نوشته ی من داخلِ این وبلاگه و حقیقتا چیزی برای گفتن ندارم اما دستام رو مجبور میکنم که بنویسن چون چه به اجبار و چه به اختیار از نوشتن لذت میبرم حتی اگه بقیه از نوشته هام خوششون نیاد. اوممم.. بزارین یکم خودمو معرفی کنم‌. من یه دخترِ بیست ساله ام که تویِ یه روستایی در گوشه کنار یکی از استان های مرکزی زندگی میکنم.به کلمه ها، ارتباط با آدمها‌، ماه و شعرو نقاشی علاقه مندم. هیچکدوم رو حرفه ای انجام نمیدونم چون حس میکنم اگر حرفه ای بشن و منبعِ در آمد یه جورایی دیگه ازشون لذت نمیبرم. فعلا تا همینجا کافیه.. اینجا میخوام خودم باشم البته من همه جا خودمم اما انسان ابعادِ مختلفی داره.. اینجا شما فقط یه بعد از منِ نوعی رو میبینین وامیدوارم به اندازه ی یه فایده ی ریز مثلِ یا لبخند در اوج بی قراری توی زندگی‌ِ قشنگتون سهیم باشم.
۰۰/۰۵/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
نهال :))

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی